پدرم حاج عبدالقدیر محمدی سال 1301 در نراق متولد شد . پدرش حاج عبدالله محمدی نراقی(فوت 1339 شمسی) فرزند حاج محمد مهدی تاجر نراقی(فوت 1300 شمسی)  و مادرش مرحومه سیده خدیجه محمدی اردهالی(فوت 1355 شمسی) فرزند میرزا سید یحیی از انسان های نیکوخصال بودند .

ادیب دانشگاه نرفته بود که زیاد کتاب می خواند . حافظه قوی و چشمگیری داشت . شایسته ترین خصلت وی اینکه عاشق نراق بود و تا پایان عمرش از این عشق کاسته نشد .
مردی سفر کرده و به اغلب نقاط جهان مسافرت و از مکان های لازمه آن بازدید نموده بود و با آداب و رسوم آنها آشنا گردید . تاریخ 8 اردی بهشت 1348 زمانیکه در شهر نراق سیل ویرانگر آمد  و منازل مردم تخریب گردید پدرم حاج عبدالقدیر با مرحوم حاج روح الله شنتیایی در تهران تماس گرفت و ایشان را تشویق به شنیدن درد مردم سیده کرد که حاصلش ساخت 25 دستگاه خانه توسط حاج شنتیایی و خیّر نیکوکار حاج عباس معصومی در محله ای بنام کوی ولیعصر(عج) یا نراق نو گردید . 

مرحوم حاج شنتیایی می گفت حاج عبدالقدیر محمدی پای مرا به زادگاهم نراق دوباره باز کرد . آقای حاج عباس معصومی هم در مراسم افتتاحیه بهداری شهر نراق درمورد تلاش و رایزنی پدرم برای کارهای خیریّه در نراق توسط ایشان شخصا به من اشاره ای داشتند . پدرم متدین و مترقی بود و با خرافات میانه ای نداشت . وقتی برای من از زندگی حضرت پیامبراکرم(ص) می گفت از کرامت و بزرگی پیامبر اشک می‌ریخت .

مرحوم حاج نعمت الله محمدی

دو برادرش حاج نعمت اله محمدی(فوت 1364) از چهره های نافذ فرهنگی و علی محمد محمدی(فوت 1342) و خواهرانش فاطمه سلطان ؛ ایران و ملوک نام داشتند . سعادت داشتم که در سفری دو ماه قبل از رفتنش به ملکوت در کنارش باشم و از حافظه اش بهره مند شوم .
شاهد بودم که در بستر بیماری برای حقِ نراق از غار چالنخجیر به ادارات دلیجان تلفن می زد و با حال نزار در حال قانع کردن آنان برای متعلق بودن این غار به نراق می گفت . پدرم در تربیت تنها دخترش که من باشم کوشا بود و آنچه را یک انسان را سعادتمند می کند را به من آموخت . امروز من بعنوان یک انسان موفق در تحصیل و زندگی شویی و تربیت فرزند و دیگر فعالیت ها، از آموزه های او استفاده می کنم .

انسانی پُر کار و سحر خیز بود . در منزل پدری در نراق که از میراث مرحوم پدر بزرگم حاج عبدالله نراقی بود، همه ساکنین با بانک پدرم موظف بودند برای نماز صبح بلند شوند . او قویّا عقیده داشت زندگی از صبح زود شروع می شود و چند ساعتی پس از غروب ختم می شود . اهل تحقیق و نویسنده بود و از فساد اخلاق کناره گیری می کرد . متواضع بود و بخصوص مردم کشاورز را دوست داشت . همیشه به من می گفت: این گل ها و گیاهان فرزندان من هستند .

مردی تاثیر گذار بود و تا در قید حیات بود درب منزل پدرش حاج عبدالله را باز نگه داشت . حداقل سالی یکبار سُفره بزرگ فامیل را بر پا می کرد . دهه عاشورا روضه خوانی داشت . مزرعه محمدیّه شهر نراق را در قلب بیابان بی آب و علف به مکانی سبز تبدیل کرد و چند سال بهترین خربزه کاری را در منطقه داشت ولی متاسفانه بعد از او تلاشش خدشه دار شد .

حاج عبدالقدیر دو کتاب به اسامی جُنگ محمدی و نراق شهر ما را تالیف کرد .
ایشان در آخرین ماه قبل از فوتش که من از استرالیا به ایران آمده بودم ، امید داشت که با چشم باز از تهران به نراق بازگردد که اجل فرصت نداد . از من قول گرفت که برای مراسم عزاداری اش به ایران بروم که با وجود سنگینی مسافت به قولم وفا کردم و در مراسم شان شرکت کردم . به گفته نزدیکان، پدرم تا آخرین لحظه عمرشان مرا صدا می کرده اند .

مرحوم پدرم نهایتا در ۸۵ سالگی تاریخ  ۶ شهریور ۱۳۸۶ دار فانی را وداع گفت و در آرامگاه خانوادگی کنار بقعه شاه سلیمان نراق خاکسپاری گردید. از خداوند قادر برای همه رفتگان از جمله پدر ارزشمندم طلب بخشش و عمر با عزت برای همه بازماندگان مسئلت دارم .

سایت سلحشوران شهر نراق از سرکار خانم نسرین محمدی فرزند عبدالقدیر از بابت تهیه مطلب قدردانی می نماید .


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دانلود آسان و رايگان techvoice يادگيري و تقويت زبان انگليسي پولینا دوربین های دیجیتال بازی نرم افزار خانومانه tamirgah Jennifer معرفی کالا سهیلی